سلام،
امروز غزلی زیبا از حضرت لسان الغیب را که جناب شجریان یک بار در دستگاه شور اجرا و در آلبوم جان عشاق عرضه کرده و یک بار دیگر نیز در قالب کنسرت نوا در آلبوم چهره به چهره عرضه کرده است، پیشکش میکنم:
حسنت به اتفاق ملاحت، جهان گرفت
آری به اتفاق، جهان میتوان گرفت
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید، شعلهایست که در آسمان گرفت
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
آسوده بر کنار، چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه، عاقبتم در میان گرفت
آن روز شوق ساغر می، خرمنم بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنهها که دامن آخر زمان گرفت
فرصت نگر که فتنه چو در عالم اوفتاد
صوفی به جام می زد و از غم کران گرفت
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
آن کس که پخته شد، می چون ارغوان گرفت
حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت