سلام،
فکر میکنم یه جورایی بین موسیقی اصیل ایرانی و شعر کهن فارسی ارتباط بیبدیلی وجود دارد و شاید هم گوش ما عادت نداشته باشد که با موسیقی اصیل، یک شعر نو را بشنویم. اما گاهی اوقات این عادت به هم میخورد و البته تا در ذهن ما جا بگیرد، مدتی طول میکشد.
از جمله مواردی که شعر نو در کنار موسیقی اصیل نشسته و حال و هوای زیبایی به هر دو اثر بخشیده، اجرای کنسرت زمستان جناب شجریان در مقام داد و بیداد است که با بداهه خوانی و بداهه نوازی همراه شده و شعر زمستان شادروان اخوان ثالث را روحی دیگر بخشیده است. امیدوارم شما هم با من همعقیده باشید.
با توجه به این که زمستان در حال پایان یافتن است و روزهای زیبای بهار را در پیش داریم شایسته بود که این شعر را زودتر تقدیم میکردم.
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است
کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاینست، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است....آی.......
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم
منم من، شنگ تیپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد
فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگاندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده، مهر و ماه
زمستان است.